اينجا همه چي درهم

من به قلبم افتخار ميكنم..

با ان بازي شد..

زخمي شد..

به ان خيانت شد...

سوخت وشكست..

اما به طريقي هنوز كار ميكند..

نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:,ساعت 9:8 توسط zahra|

من اگه خدا بودم....

اينقدر هواي دونفره رو به رخ تك نفره ها نميكشيدم...

نترس از هجوم حضورم..

چيزي جز تنهايي با من نيست....

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:,ساعت 9:5 توسط zahra|

گاه دلتنگ ميشوم

دلتنگترازهمه دلتنگيها

گوشه اي مينشينم وميشمارم حسرتها را

ومحاكمه ميكنم وجدانم را

من كدام قلب راشكستم وكدام احساس را له كردم

وكدام خواهش رانشنيدم

وبه كدام دلتنگي خنديدم كه اينچنين تنهايم........

نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:,ساعت 8:48 توسط zahra|

براي بعضي دردها نه ميتوان گريه كرد

نه ميتوان فرياد زد

براي بعضي دردها فقط ميتوان نگاه كرد

لبخند زدوبيصدا شكست.........

 به سلامتي اون لامصبايي كه از زندگيت رفتن

اماازاين دل لعنتيت نرفتن..!!!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 6 آذر 1392برچسب:,ساعت 8:24 توسط zahra|

دوست داشتم ولي هرگز نگفتم

نگفتم تازچشم تونيفتم

نگفتم تاندوني عاشقم من

ندوني بعدتو از پا مي افتم

خيال كردم اگه روزي بدوني

ميري شعرجدايي روميخوني

ميري تنها ميشم بابغض وگريه

توي شهروديار بي نشوني..........

نوشته شده در سه شنبه 5 آذر 1392برچسب:,ساعت 22:51 توسط zahra|

ديرگاهيست كه تنها شده ام

قصه ي غربت صحرا شده ام

من كه بي تاب شقايق بودم

همدم سردي يخها شده ام

كاش چشمان مرا خاك كنيد

تانبينم كه چه تنها شده ام

نوشته شده در سه شنبه 5 آذر 1392برچسب:,ساعت 22:40 توسط zahra|

خدايامگر بودنش دركنارمن چقدر ازجهانت را ميگرفت كه جدايمان كردي........!!

 

نوشته شده در سه شنبه 5 آذر 1392برچسب:,ساعت 22:21 توسط zahra|

صفحه قبل 1 ... 21 22 23 24 25 ... 26 صفحه بعد